اشعار رویا باقری

عشق کاری دست آدم های تنها می دهد / رویا باقری


مثل آشوبی که یک توفان به دریا می دهد
درد، گاهی شکل زیبایی به دنیا می دهد

ابرها را می برد تا سینه ی دریا ولی
حسرت یک قطره باران را به صحرا می دهد

عشق با هفتاد خوانش امتحانت می کند
سنگ هم باشی خودش را در دلت جا می دهد

یک نفر مثل تو عهدش را به آخر می برد
یک نفر در ابتدای ماجرا وا می دهد

از همان اول تو "تنها مرد میدان" بوده ای!
عشق کاری دست آدم های "تنها" می دهد

مادرت از غربت این روزها کم می کند
یک پسر مثل تو را وقتی به زهرا می دهد

می روی و اسب ها از دلهره رم می کنند
دشت امشب یک نفس بوی خدا را می دهد

آن خدایی که زمانی تشنگی را آفرید
غیرت و مردانگی را هم به سقا می دهد!

8277 2 4.27

آری درست آمده ای کربلا منم / رویا باقری

بوی بهشت می دهی ای زن تو کیستی؟
من سال هاست خواب زنی را... تو نیستی؟

آن زن درست مثل تو لبخند می زد و
با خنده زخم های مرا بند می زد و

آرام سر به سجده ی این خاک می گذاشت
شاید از آنچه قسمت او شد خبر نداشت

می خواست سال ها بنشیند برابرش
هم خواهر حسین شود هم برادرش

احساس می کنم که تویی خواب هر شبم
قدری بایست! مقصدت اینجاست زینبم

آن جا که گفته اند پر است از بلا منم
آری درست آمده ای کربلا منم

ای که فدای تو همه چیزم؛ خوش آمدی
زینب به خاک حادثه خیزم خوش آمدی


هر جا غم تو را ببرم شعله می کشد
حتی فرات -چشم ترم- شعله می کشد

گرمای من به خاطر ذات کویر نیست
این داغ توست بر جگرم شعله می کشد

در بندبند هستی من رخنه کرده ای
روحم، دلم، تمام سرم شعله می کشد

این پچ پچ از دودل شدن نارفیق هاست
این حرف های پشت سرم شعله می کشد


زینب نبین تو را به خدا شاعرانه نیست
جنگ است جنگ! جنگ که دیگر زنانه نیست

اینجا جدال حنجره و تیغ و خنجر است
اینجا جدال بینِ...نگوییم بهتر است

هرچند آمدی که بمانی... خوش آمدی
سر روی خاک من بنشانی... خوش آمدی

شرمنده در اسارت مشتی زمینی ام
بانوی من مگر که تو زیبا ببینی ام

5723 2 4.71